سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خرسند

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آوارگی شبانه خیال


نیمه شب آواره و بی حس و حال ... نیمه شب آواره و بی حس و حال

در سرم سودای جامی بی زبان

پرسه ای آغاز کردیم در خیال

دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی می گذشت

یک دو سال از عمر رفت و برنگشت

دل به یاد آورد اول بار را، خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی، آن اسرار را

آن دو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سربسته بود

چون من از تکرار او هم خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او

همنشین و همزبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او

ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی

این چنین آغاز شد دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر

وای از آن عمری که با او شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر

دم به دم این عشق می شد بیشتر

آمد و در خلوتم دمساز شد

گفت و گوها بین ما آغاز شد

گفتمش...

گفتمش در عشق پا برجاست دل

گر گشایی چشم دل زیباست دل

دل ز عشق روی تو حیران شده

در پی عشق تو سرگردان شده

گفت: ...

 

خیال

ادامه دارد